تا کی آن شوخ نظر بر دگری اندازد؟


کاشکی جانب ما هم نظری اندازد

آه از آن خنجر مژگان که به هر چشم زدن


چاک ها در دل خونین جگری اندازد

بخت بد گر نرساند خبر وصل تو را


باری از مرگ رقیبان خبری اندازد

ای خوش آن عاشق پر ذوق که از غایت شوق


دست در گردن زرین کمری اندازد

سرگران ست هلالی، قدح باده بیار


تا شود مست و به پای تو سری اندازد